نويسنده: عباس کوثري

 
«ظلم» اسم مصدر است در لغت به معناي قرار دادن شيء در غير جايگاه اصلي‌اش (1) با افزودن يا کم کردن از آن يا عدم استفاده از آن در زمان و مکان خاص خودش است، (2) چنان‌که ضد آن يعني کلمه عدل به معناي قرار گرفتن شيء در محل خود است. اميرمؤمنان علي (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «العَدْلُ يضعُ الامور مواضعها»: (3) دادگري و عدالت امور را به جاي خود مي‌نهد.
ظلم بر سه قسم است. اميرالمؤمنان علي (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «اَلا و اِن الظّلمَ ثلاثةٌ فظلمٌ لايغفر و ظلمٌ لايترک و ظلمٌ مغفورٌ لايطلب فامّا الظلم الذي لايُغفَر فالشّرکُ بِالله. قال الله سُبحانَه اِنَّ الله لايغفِرُ ان يُشرکَ به و اما الظلمُ الذي يغفُر فظلمُ العبدِ نَفْسَه عِند بَعضِ الْهَنات و امّا الظّلم الّذي لا يُترک فظُلمُ العِباد بعضَهم بعضاً»: آگاه باشيد ظلم بر سه قسم است: ظلمي که آمرزيده نمي‌شود و ظلمي که بازخواست مي‌شود و ظلمي که آمرزيده شده، بازخواست نمي‌شود. اما ظلمي که آمرزيده نمي‌شود، شرک به خداست. خداوند سبحان مي‌فرمايد: خدا نمي‌آمرزد کسي را که به او شرک آورد و اما ظلمي که آمرزيده مي‌شود، ظلم بنده است بر نفس خود با انجام برخي گناهان کوچک و اما ظلمي که بازخواست مي‌شود، ظلم بنده است به بنده‌اي ديگر. (4)
البته همه‌ي اينها ظلم به نفس است؛ چرا که زماني که انسان تصميم به گناه يا ستم مي‌گيرد، اول به خود ظلم کرده است؛ بدين جهت قرآن کريم مي‌فرمايد: «به خدا ظلم نکرده‌اند، بلکه به خود ستم کرده‌اند». (5) همچنين قرآن کريم گوساله‌پرستي بني‌اسرائيل را ظلم به نفس معرفي مي‌کند و مي‌فرمايد: «وَإِذْ قَالَ مُوسَى‏ لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ». (6) ظلم در قرآن کريم به پنج معنا آمده است.

کاربردهاي ظلم در قرآن

1. شرک به خدا

قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَابُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»: (7) [ياد کن] زماني را که لقمان به فرزندش؛ درحالي‌که او را موعظه مي‌کرد گفت: پسرم به خداوند شرک نورز که شرک ظلم بزرگي است.
در آيه‌اي ديگر آمده است: «وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَنفَعُكَ وَلاَ يَضُرُّكَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ»: (8) و جز خدا چيزي را که نه سودي به تو مي‌رساند و نه زياني، مخوان که اگر چنين کني از ستمکاران خواهي بود.

2. ستم به ديگران

قرآن کريم مي‌فرمايد: «قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى‏ نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيراً مِّنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى‏ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»: (9) [داوود] گفت: مسلّماً او با درخواست يکي ميشِ تو براي افزودن آن به ميش‌هايش بر تو ستم کرده است. در آيه‌اي ديگر آمده است: «وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ مَا عَلَيْهِم مِن سَبِيلٍ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»: (10) و کسي که بعد از مظلوم شدن ياري طلبد، ايرادي بر او نيست. ايراد و مجازات بر کساني است که به مردم ستم مي‌کنند و در زمين به ناحق ظلم روا مي‌دارند. براي آنان عذاب دردناکي است.
خداي متعال در آيه‌اي ديگر درباره شاعران مي‌فرمايد: «وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لاَ يَفْعَلُونَ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ». (11) مقصود از «انتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا» اين است که شاعرانِ مؤمن با اشعارشان هجو و بدگويي‌هاي مشرکان را پاسخ دهند و از مشرکان انتقام بگيرند. «ظُلِمُوا» در جمله بعد نيز ممکن است کساني باشند که به همان پيامبر و مؤمنان ستم کردند و معناي آيه چنين است: [شاعران] سخناني مي‌گويند که عمل نمي‌کنند، مگر کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام مي‌دهند و خدا را بسيار ياد مي‌کنند و هنگامي که به آنان ستم مي‌شود، به دفاع از خويشتن برمي‌خيزند. آنان که ستم کردند، به زودي مي‌دانند که بازگشت‌شان به کجاست.
قرآن کريم از خوردن مال يتيم تعبير به ظلم مي‌کند و مي‌فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى‏ ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً» (12) و درباره رباخواران مي‌فرمايد: «وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ»: (13) اگر توبه کنيد اصل سرمايه‌هايتان از شماست. نه ستم مي‌کنيد [به گرفتن زيادي] و نه بر شما ستم مي‌شود [به پرداخت کمتر]. همچنين درباره سارق که با سرقتش به خود و ديگران ظلم مي‌کند، تعبير ظالم به کار رفته است: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ * فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ». (14) در داستان يوسف (عليه‌السلام) پس از اتهام دزدي به برادران آن حضرت، هنگامي که از مجازات سارق سؤال شد، برادران گفتند: «قَالُوا جَزَاؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ»: (15) گفتند هر کس [آن پيمانه] در بار او پيدا شود خودش کيفر آن خواهد بود. ما اين‌گونه ستمگران را کيفر مي‌دهيم.

3. کفر و انکار

قرآن کريم در برخي آيات از کافران با عنوان «ظالمين» ياد کرده، مي‌فرمايد: «كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبِّ الْعَالَمِينَ فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَالِدَيْنِ فِيهَا وَذلِكَ جَزَاؤُا الظَّالِمِينَ»: (16) کار آنان همچون شيطان است که به انسان گفت: کافر شو؛ اما هنگامي که کافر شد گفت: من از تو بيزارم من از خداوندي که پروردگار عالميان است، بيم دارم. سرانجام کارِ آن دو اين شد کهدرآتش دوزخ جاودانه خواهند ماند و اين است کيفر ستمکاران. همچنين در سوره بقره آمده است: «وَالكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ». (17) حضرت نوح (عليه‌السلام) نيز کساني را که بت‌هاي «وَدّ»، «سُواع»، «يغوث»، «يعوق» و «نسْر» را مي‌پرستيدند، «ظالمين» و «کافرين» مي‌خواند و مي‌فرمايد: «وَقَالُوا لاَ تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلاَ تَذَرُنَّ وَدّاً وَلاَ سُوَاعاً وَلاَ يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْراً * وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيراً وَلاَ تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلاَلاً * وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً». (18)
در آيه‌اي ديگر از آيات قرآن کفر به آيات الهي و انکار آن، ظلم قلمداد شده است: «ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى‏ بِآيَاتِنَا إِلَى‏ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُوا بِها». (19) مؤلف کشاف مي‌نويسد: به جاي کفر ظلم آمده است؛ زيرا هر دو از يک وادي‌اند، چنان‌که خداوند فرموده است: شرک ظلم بزرگي است. (20) مؤلف الميزان نيز مي‌نويسد: ظلمِ هر چيز متناسب با خودش است و ظلم به آيات، تکذيب و انکار آنهاست. (21)

4. نقصان

خداوند متعال مي‌فرمايد: «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَيئاً وَفَجَّرْنَا خِلاَلَهُمَا أَنْهَاراً»: (22) هر دو باغ، ميوه داده بود و چيزي را کم نگذاشته بود و ميان آن دو نفر بزرگي جاري ساخته بوديم. ظلم در آيه به معناي نقصان است؛ (23) زيرا اسناد ظلم به باغ قرينه بر اين است که مقصود از «لَمْ تَظْلِم» اين است که باغ از محصول و ميوه دادن کم نگذاشت.

5. نافرماني از اوامر و نواهي الهي

در برخي از آيات، نافرماني از اوامر و نواهي الهي، ظلم خوانده شده است. خداوند متعال درباره طلاق دستورهايي بيان مي‌کند و تجاوز از آنها را ظلم مي‌شمارد: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لاَ تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»: (24) اي پيامبر هر زمان خواستيد زنان را طلاق دهيد، در زمان عده آنان را طلاق گويند (زمان پاک شدن و عدم نزديکي با همسر در دوران پاکي) و حساب عده را نگه داريد و در برابر خدايي که پروردگار شماست، تقوا پيشه کنيد. آنان را از خانه‌هايشان بيرون نکنيد و آنان هم بيرون نروند، مگر آنکه کار زشت آشکاري انجام دهند. اين حدود خداست و هر کس از حدود الهي تجاوز کند، به خويشتن ستم کرده است.
خداوند متعال در آيه‌اي ديگر خطاب به آدم و حوا مي‌فرمايد: «وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ»: (25) نزديک اين درخت نشويد که از ستمگران خواهيد بود. آدم و حوا پس از سرپيچي از دستور الهي و پشيماني از اين کار، دست توبه به سوي خداوند متعال دراز کردند و گفتند: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ». (26)

پي‌نوشت‌ها:

1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 386.
2. حسين راغب اصفهاني؛ مفرداتالفاظ القرآن؛ ص 537.
3. نهج‌البلاغه؛ کلمات قصار، ص 1290، ش 429.
4. همان، ص 575، خطبه 175.
5. نحل: 33. بقره: 157.
6. بقره: 54.
7. لقمان: 13.
8. يونس: 106.
9. ص: 24.
10. شورا: 41-42.
11. شعراء: 226-227.
12. نساء: 10.
13. بقره: 279.
14. مائده: 38-39.
15. يوسف: 75.
16. حشر: 16-17.
17. بقره: 254.
18. نوح: 23، 24 و 26.
19. اعراف: 103.
20. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 126.
21. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 8، ص 212.
22. کهف: 33.
23. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 538. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 721. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5 و 6، ص 723.
24. طلاق: 1.
25. بقره: 35. اعراف: 19.
26. اعراف: 23.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.